جدول جو
جدول جو

معنی پناه خان - جستجوی لغت در جدول جو

پناه خان
(پَ)
یکی از سران طایفۀ جوانشیر، او قلعۀ شوشی را بنا کرده و پناه آباد نام نهاد. کریم خان زند هنگام عزیمت عراق اورا با دیگر امرا با کوچ و بنه در رکاب خویش به عراق آورد. (مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه حواشی ص 341). رجوع به ابراهیم خلیل خان و پناه آباد شود
قلّه بری. او ابراهیم خان برادرزادۀ نادرشاه را در محلی موسوم به قله بر، از توابع خمسه گرفتار کرد و ابراهیم خان به امر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا افشار کشته شد. (مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه حواشی ص 296)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
کسی را در پناه خود گرفتن و از او حمایت کردن، پشتیبانی کردن، امان دادن، زنهار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه جای
تصویر پناه جای
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(پَ هَِ)
تقیه باشد. (حاشیۀ مثنوی چ علاءالدوله) :
گفت ترسایان پناه جان کنند
دین خود رااز ملک پنهان کنند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
سبدی که زنان ریسنده دارند پنبه را
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پناه گاه. جای استوار. ملجاء. مأمن. ملاذ. ملوذه. حرز. شنصیر. مناص. مجعم. وزر. محجاء. ضبع. ملحص. سحن. ملاز. مثمل. مفازه. ملحج. لجاء. ملیز. معقل. مفزع. مفزعه. مأوی. مأواه. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. معکد. معتصر. وعل. وغل. قلعه، پناه جای بر کوه که ازدشمن نگاهدارد. (منتهی الارب) ، بست
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زنهار دادن. در حمایت خویش گرفتن. پشتی کردن. اعاذه. ایواء. تاویه. تحصیه. صری. خفر، پناه دادن کسی را. (منتهی الارب) ، پناه بردن: و چنانکه مرغ پناه به آشیان دهد ایشان پناه بذکر من دهند. (کیمیای سعادت). متوجه مرد گشته برسیدند و پناه بدو دادند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنبه دان
تصویر پنبه دان
سبدی که زنان ریسنده پنبه را در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
در پناه کسی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه جای
تصویر پناه جای
جای استوار، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه باد
تصویر پناه باد
پناه آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه گاه
تصویر پناه گاه
جایی که برای حفظ جان و سلامتی به آن پناه برند، جای استوار، پناه جای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
مأوًى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
Harbor, Shelter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
abriter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هم خوان، پی خوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
ospitare, rifugiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
barındırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
укрывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
beherbergen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
прихистити , укривати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
schronić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
پناہ دینا , پناہ دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
আশ্রয় দেওয়া , আশ্রয় দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
kulinda, kuepusha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
피난처를 제공하다 , 보호하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
abrigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
避難させる , 保護する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
להסתיר , להעניק מקלט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
शरण देना , आश्रय देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
menampung, memberi perlindungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
อาศัย , ปกป้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
onderbrengen, onderdak bieden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
庇护
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
albergar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی